شهید جور و جفا گشت محسن زهرا
گریست خون ز بصر جنّ و انس و ارض و سماء
سپهر جامه ی نیلی به تن نموده ز غم
گرفت چهره ی شمس و قمر در این ماتم
حکایت در و دیوار و سینه و مسمار
فکنده بر دل احباب ابر آتش بار
فغان بانوی پهلو شکسته از دیوار
شکست کنگره ی عرش و قلب لیل و نهار
سیه ز سیلی دشمن عذار او گردید
قرین غصّه ی دل داغدار او گردید
حمایتش ز ولایت شکسته بازو کرد
شرار آتش دشمن به خانه اش رو کرد
شکسته باد دو پائی که پهلویش بشکست
بریده باد دو دستی که بازویش را خست
چرا غروب نمودی بزیر تیره تراب
ز داغ خویش نمودی دل علی خوناب
گریسته حسنین از فراغ مادر خویش
نموده اند سیه زینبین معجر خویش
سحر نهاده به دیوار غم علی سر خویش
روان نموده سرشک از دو دیده ی تر خویش
شهادت تو به جان ها شراره ای افکند
دگر به جان رهائی که سوخت همچو سپند
قلم نگار : محمد |
پیام رسان [ قلم]